نتایج جستجو برای عبارت :

آموزش تصویری شویی pdf

قبل از اینکه از پرنده ی کوچک روی قلبم حرفی گفته باشد هم پرنده آنجا نشسته بود و چنگ انداخته بود به پوست نازک دلم. چنگ انداختنش اما از دشمنی نبود. می ترسید. اشکال غریب توی فنجان راز من را می دانستند. به "سنگ سفید جاودانه" فکر کرده بودم و دلم خواسته بود  برای یک بار هم که شده جزئی از کل باشم. پرنده توی دلم خوانده بود: "چه ساده دل بودی.". یاد جنگجو افتاده بودم. "تو من را دوست داری، اما من غمگینم".
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

طراحی و اجرای نما .:: علی یزدی دوست ::. Ali YazdiDoost انجمن دانشجویان اخبار رمان ها اخبار دنياي تکنولوژي سعدی Kyle من کو ؟! گاه نوشت های من بورس و سود آن