نتایج جستجو برای عبارت :

ازمون فارسی هفتم

من اینجا منتظر نشستم. نمی دونم تا کی باید منتظر بشینم، یا اصلا هیچوقت اتمامی هست یا نه. این غم برای من هنوز تازه ست. احساسم شبیه پسربچه ایه ک تو شهر بازی دست پدرش رو ول کرده و با همه جهان تنها مونده. اون دنیای رنگارنگ و چراغای پر رنگ و حس شادش حالا کاملا برعکس شده. رنگ ها به طرز تب آلودی غلیظ شدن و صداها زیادی بلندن، انگار سایه ی مردم و تمام اون وسایل بازی روی صورتش افتاده باشه و دنیا به سمتش خم شده تا بگیرتش، تا برای همشه گم شده بمونه. حالا انگار،
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

ترمز بریدگان موفقیت Vladimir کرانه ی آبی ویستا طرح rah Frank چکیده ی ذهن و روان یک بیمار دیجیتال مارکتینگ ایران گردی