رمضانی ست درونم که ز پا تا دلِ سرکردم از هر چه به جز حضرت معشوق حذر گر نیالوده ام این دست و دل و دیده به غیر ترس دارم نرسم بر درِ معراج سحرکیست کو گشته عیانش چو رود دم به فرودبه فرازی بکند بازدمش میل سفرشیخ و زاهد همه رفتند سوی کعبه ولیما نشستیم به میخانه ی ارباب هنرتا به دیدار جمال تو نشستم ای دوستنبرم منتی از پرتوِ انوار قمر(گفت شاهد) که بیا جانب مسجد گفتم"من به میخانه ام امشب تو برو جای دگر"#داریوش_ج
درباره این سایت