به خرابات روم بهر نگهداری دلتا بر پیر کنم شکوه ز بیماری دلدل شب و روز بسوزد ز غم عشق بتانمن بسازم به غم و رنج و گرفتاری دلاشک من سرخ و رخم زرد شد و موی سپیدروز من گشت چو شب بهر سیه کاری دلخواب هرگز نکند آنکه دلش بیدار استما شبی صبح نکردیم به بیداری دلهرچه کردیم علاج دل بیمار نشدتنگ شد حوصله از بهر پرستاری دلچه زیانها که نمودم ز ره دلخواهیچه ملامت که کشیدم به هواداری دلای فنا چاره دردت نتوان کرد مگراشک خونین و دعای سحر و زاری دلاز : آیت الله آخون
درباره این سایت