«مولانا شمس الدین-قدس اللهّ سرّه-میفرمود که قافلهای بزرگ به جایی میرفتند، آبادانی نمییافتند و آبی نی. ناگاه چاهی یافتند بی دلو. سطلی به دست آوردند و ریسمانها، و این سطل را به زیر چاه فرستادند. کشیدند، سطل بریده شد. دیگری را فرستادند هم بریده شد. بعد از آن اهل قافله را به ریسمانی میبستند و در چاه فرو میکردند، برنمیآمدند.
عاقلی بود، او گفت: «من بروم.» او را فرو کردند. نزدیک آن بود که به قعر چاه رسید، سپاهی باهیبتی ظاهر شد. این عاقل گ
درباره این سایت