نتایج جستجو برای عبارت :

ترجمه کتاب نورولوژی امینف

من متنفر بودن بلد نبودم و دلم اندازه‌ی کوچیک‌ترین چیزی که هست تنگ شده بود.
من قطره‌قطره اشک ریخته بودم و فکر کرده بودم که از کجایی، کاشفته می‌نمایی
من فکر کرده بودم دنیا خیلی مسخره‌ست
اگه نباشی
من متنفر بودن بلد نبودم ولی چیزی در من میخواست خرخره‌تو بجوه اگه کسی رو بیشتر دوست داشته باشی
من متنفر بودن بلد نبودم و تو نمیدونی این چندهزارمین شبِ بی‌خوابیست
تو دوری
و من فکر میکنم کیستی که من این‌گونه
و بنویس :) به خاطر همه‌ی وقتایی که نبودی ح
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

یادداشت های عباس ذوالقدری رایادان Jessica فیزیک 1 فروشگاه محصولات تازه تیم امنیتی امپراطوری سیاه مقالات و تحقيق دانشجويي پارسا29 دانلود خاطرات سربازی نمایندگی ماشین لباسشویی ال جی در رشت