خسته ام مثل جواني که پس از سربازي
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل يک افسر تحقيق شرافتمندي
که به پرونده جرم پسرش برخورده
خسته ام مثل پسربچه که در جاي شلوغ
بين دعواي پدرمادرِ خود گم شده است
خسته مثل زن راضي شده به مهرِ طلاق
که پر از چشمِ بد و تهمتِ مردم شده است
خسته مثل پدري که پسر معتادش
غرق در درد خماري شده فرياد زده
مثل يک پيرزني که شده سربار عروس
پسرش ، پيشِ زنش ، بر سرِ او داده زده .
خسته ام مثل زني حامله که ماه نهم
دکترش
درباره این سایت