نتایج جستجو برای عبارت :

زیر نویس فیلم سیندرلالی مدرن

داستان ” دانه کوچک و سپیدار ”
دانه کوچک بود و کسی او را نمی‌دید. سال‌های سال گذشته بود و او هنوز همان دانه کوچک بود.
دانه دلش می‌خواست به چشم بیاید، اما نمی‌دانست چگونه. گاهی سوار باد می‌شد و از جلوی چشمها می‌گذشت. گاهی خودش را روی زمینه روشن برگها می‌انداخت و گاهی فریاد می‌زد و می‌گفت:
من هستم، من اینجا هستم، تماشایم کنید .”
اما هیچکس جز پرنده‌ها‌یی که قصد خوردنش را داشتند یا ه‌هایی که به چشم آذوقه زمستان به او نگاه می‌کردند،
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

Jenny لپ تاپ کمک تماشاگر karamooz فيلتر شني گردشگری روزمرگی های یک برنامه نویس باران بهاری دارالقرآن هاشمی ثمین مهابادیان(مهاباد اردستان)