ببینید! (این تکیه کلام ه.ز. بود، دست راستش رو هم بلند ميکرد و تا حوالی صورتش ميآورد بالا، و ميگفت ببینید! هر وقت این کار رو ميکرد یعنی ميخوام حرف خیلی جدیای بزنم، چون حرف مهمل و شوخی زیاد داشت. ولی معمولاً بعد از ببینید حرف جالب و اغلب درستی ميزد. چون لامصب هم تجربه داشت (بالای ۷۰ سال) و هم کتابخون قهار بود.) من الآن حق دارم، یعنی دستکم خودم به خودم حق ميدم، که ولو شم کف همين زمين و لمينیت خونه رو گاز بزنم، اما نميکنم این کار رو، چر
درباره این سایت