نتایج جستجو برای عبارت :

داستان سکاف

سُقوط از طبقه‌ی همکفِ یک ساختمانِ شصت‌وچهار طبقه! در دنیایی که وارونگی، نام کوچکِ مرا فریاد می‌زند. این‌بار وارونه دیگری است؛ بر روی دست‌هایش راه می‌رود؛ با پاهایش کسانی را در آغوش می‌کشد؛ ذهنِ بیمار او در میانِ پاهایش جاخوش کرده است و چیزی که میانِ دست‌هایش باقی‌مانده است را از کسانی‌دگر پنهان می‌دارد! کسی که جان می‌گرفت، امروز جانی دوباره می‌بخشد، و آن کس که روزی‌آورنده بود، سمِ کشنده‌اش را به خوراکِ شبانه‌ات آغشته می‌کند. وا
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

دانشکده فیزیک دانشگاه مازندران بنفشه آهنگ طراحی وب سایت بخاری Lisa معماری، طراحی داخلی و هنر خلق فضا نمایندگی تلفن پاناسونیک طلا و جواهرات دهدشتی شهر موزیک، دانلود آهنگ