نتایج جستجو برای عبارت :

ملانصرالدین

از او پرسیدند: خورشید بهتر است یا ماه؟!!ملانصرالدين قیافه کی.ری ای به خود گرفت و گفت: این دیگر چه سوال ک.سشعریس که شما می پرسید؟ خوب معلوم است که ماه بهتر است !!! چون خورشید در روز روشن در می آید به همین علت وجودش منفعتی ندارد !!!اما ماه شب ها را روشن می کند!! پس ماه بهتر است!!!!این حکایت زندگیه کی.ری ماستمحبت زیاد دیده نخواهد شد! کم که باشی دیده می شویمحبت زیاد دل نمیبره؛ دل میزنه. 
روزی ملانصرالدين الاغ خود را با زحمت فراوان به پشت بام برد ؛بعداز مدتی خواست او را پایین بیاوردولی الاغ پایین نمی آمد. ملا نمی‌دانست الاغ بالا می‌رودولی پایین نمی آید.
پس از مدتی تلاش ملا خسته شد و پایین آمد ولی الاغ رویپشت بام به شدت جفتک می‌انداخت و بالا و پایین می پرید تا اینکه سقف فرو ریخت والاغ جان باخت!
ملا که به فکر فرو رفته بود ، باخود گفت : لعنت بر من که ندانستم اگر خری را به جایگاه رفیعی برسانم هم آن جایگاه را خراب می‌کند و هم خود را
روزی باران شدیدی می بارید.ملانصرالدين پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد.در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت.ملا داد زد: آهای فلانی!کجا با این عجله؟
همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟
همسایه خجالت کشید و آرام آرام راه خانه را در پیش گرفت.
چند روزی گذشت و بر حسب اتفاق دوباره باران شروع به باریدن کرد و این دفعه همسایه ملا پنجره را با
روزی
ملانصرالدين خطایی مرتکب می‌شود و او را نزد حاکم می برند تا مجازات را
تعیین کند. حاکم برایش حکم مرگ صادر می‌کند اما مقداری رافت به خرج می‌دهد و به وی می‌گوید اگر بتوانی ظرف سه سال به خرت سواد خواندن و نوشتن
بیاموزی از مجازاتت درمی‌گذرم. ملانصرالدين هم قبول می‌کند و ماموران
حاکم رهایش می کنند!!!!!   عده ای به ملا می‌گویند مرد حسابی آخر تو چگونه
میتوانی به یک الاغ خواندن و نوشتن یاد بدهی؟ ملانصرالدين می‌گوید:
انشاءالله در این سه س
ملانصرالدين هر روز در بازار گدایی می کرد و مردم با نیرنگی، حماقت او را دست می انداختند. دو سکه به او نشان می دادند که یکی شان طلا بود و یکی از نقره، اما ملانصرالدين همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد می آمدند و دو سکه به او نشان می دادند و ملانصرالدين همیشه سکه نقره را انتخاب می کرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه ملانصرالدين را آنطور دست می انداختند، ناراحت شد. در گوشه میدان به سر
شیوع کرونا ویروس در زادگاه ملانصرالدين(آق شهر)ملانصرالدين داشت تلویزیون نگاه میکرد که یک دفعه یک موجود عجیب و غریب با پوشش سفید رنگ که چهره اش دیده نمی شد از اتاق آمد توی هال و جلوی ملانصرالدين نشست.ملا چند دقیقه ای به او خیره شد وگفت:شما کی هستی و تو خونه من چیکار می کنی؟آن موجود که شبیه آدم فضایی بود چیزی نگفت: بنظر میاد شما مامور قرنطینه دام هستی؟اگر برای این کار آمدی من شرمنده شما هستم.تو این خونه جزء من،زنم و الاغ وفادارم کسی دیگه زندگی ن
 ملانصرالدين و ماجرای مدیریتی پسرخالشملانصرالدين درآق شهر ازداردنیا بعد از زن و الاغ مشهورش،پسرخالی داشت که به او خیلی علاقمند بود.ملا آخرهر هفته،بزرگان آق شهر را جهت دور همی و بررسی امورات شهر به خانه خودش دعوت می کرد.پسرخاله نصرالدین تازه از دانشگاه غیردولتی،هیات امنایی،نیمه حضوری وشبانه آق شهر مدرک مدیریت اجرایی،بحران و گرفته بود و دنبال کارمی گشت.روزی بطور تصادفی در جلسه دورهمی منزل ملانصرالدين حاضرشد.بزرگان حاضردرجلسه که هم
ملانصرالدين و ماجرای ثبت نام نوه اش در مکتبملانصرالدين جهت ثبت نام نوه پسری خود که دوره ششم ابتدایی را تمام کرده بود و می بایست در پایه هفتم ثبت نام می کرد، به مدرسه غیردولتی-انتفاعی بابا خواجوی سرکوچه اشان رفت. مدیر مدرسه از ملانصرالدين سوال کرد که ملا در این مدرسه هزینه ماهیانه مبلغ یک میلیون تومان است. اگر توان پرداخت آن را داری فرم ثبت نام را به شما بدهم. نصرالدین دو دوتا چهارتا کرد وگفت: آقای مدیر نه امکان پرداخت این همه هزینه را ندارم. م
 ملانصرالدين درنقش ناظرستادهای انتخاباتیملانصرالدين زمانی که شهردار آق شهر بود با حکم کدخدای شهربه عنوان ناظر ستادهای انتخاباتی آق شهر منصوب شد.او طبق این حکم موظف شد بعد از وقت اداری به محل تجمع کاندیداها مراجعه و ازشعارها و سخنان آنها گزارش تهیه وبعد از جمعبندی،تحویل کدخدا کند.ملانصرالدين خوشحال ازاین حکم موضوع را با زنش درمیان گذاشت و به او گفت:زن نمی دانم چرا کدخدا برای اولین بار مرا برای این کار انتخاب کرد.زن ملا گفت:مرد نباید قبو
ﺎﻟ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣ ﻨﻨﺪ ﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧ ﻨﺪ . ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﻦ ﺎﺳﺦ ﻣ ﺩﻫﺪ ﻪ ﺍﺮ ﻧﻔﺮ ﻨﺞﺳﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍ ﺍﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ. ﺍﻫﺎﻟ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻨﺠﺎو ﺍﺯ ﺍﻨﻪ ﻣﻼ ﻪ ﺰ ﺑﺎ ﺍﺭﺯﺷ ﻣ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻮﺪ ﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﻮﻝ ﺍﻦ ﻨﻨﻃﻠﺐ ﻣ ﻨﺪ، ﺑﻬﺮ ﺯﺣﻤﺘ ﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻔﺮ ﻨﺞ ﺳﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ ﻣ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ .
 
 
کلیک کنیم و بشنویم
#حکایتی_زیبا_از_ملانصرالدين
ملانصرالدين وقتی وارد طویله میشد به خرش سلام میکردگفتن :ملا این که خره نمیفهمه که سلامش میکنی.!!! 
میگه :اون خره ولی من آدمم،من آدم بودن خودم رو ثابت میکنم،بذار اون نفهمه!!!
حالا اگه به کسی احترام گذاشتی حالیش نبود، اصلا ناراحت نباشید،شما آدم بودن خودتون رو ثابت کردید، بذار اون نفهمه.
 انتخاب مربی فوتبال به سبک ملانصرالدينملانصرالدين زمانی که شهردار آق شهربود برای اعتبار بخشی به شهر البته ارتقائ جایگاه خودش،تصمیم گرفت فوتبال شهرداری آق شهر را تشکیل دهد. لذا فورا  یازده بازیکن از آق شهر و روستاهای اطراف آن که علاقه و عشق فوتبال داشتند جهت بازی دعوت کرد. ملانصرالدين نام تیم فوتبال را تیم شهرداری پرواز انتخاب و مربیگری تیم را بدون قرداد آنچنانی به مشهدی قادرخان سپرد. تیم شهرداری پرواز در چند بازی با تیم های روستاه
ملانصرالدين و ماجرای واگذاریاگر مخاطبین عزیز به یاد داشته باشند جناب ملا نصرالدین درمقطعی شهردار روستای آق شهربود.درآن زمان ملا با توجه به مطالعه و ابلاغیه کدخدا،تلاش کرد دو مجموعه متعلق به شهرداری که یکی مزرعه کاشت سبزی و دیگری زمین فوتبال خاکی بود را به افراد دیگر به قول امروزی ها به بخش خصوصی واگذار کند.ملانصرالدين بعد ازطرح کردن موضوع چند نفر برای خرید دو مجموعه اعلام آمادگی کردند.نصرالدین برای اخذ مجوز واگذاری،پرونده متقاضیان را د
خاطرات دوران کارمندی ملانصرالدينملانصرالدين دریکی ازشبهای پائیز با زنش مشغول تماشای تلویزیون بود.دراخبار شامگاهی،مسئول خزانه داری آق شهرخبری درارتباط با افزایش حقوق کارمندان در حدود 30 الی 50 درصد را اطلاع رسانی و گفت:که در چند ماه آینده به حساب کارکنان خدوم آق شهر،واریز خواهد شد.ملا با شنیدن این خبربا صدای بلند خندید و سرش را به تمسخر تکان داد.زن ملا به اوگفت:نصرالدین چرا اینطور با صدای بلند خندیدی.ملا گفت:زن زمانی که من هم درشهرداری آق ش
 تغییر سبک زندگی به روش ملانصرالديندریکی از شبهای زمستان ملانصرالدين با زنش مشغول تماشایی برنامه تلویزیونی با موضوع تغییر سبک زندگی بود.کارشناس برنامه با توجه به تغییرات گسترده درجامعه و اعضای آن به نوعی تلاش میکرد بینندگان و شنوندگان برنامه را مجاب کند که می بایست در شیوه و سبک زندگی خود نسبت به گذشته تغییر ایجاد کنند.ملانصرالدين به زنش گفت: زن کارشناس برنامه حرفهای خوبی میزنه،ولی کو گوش شنوا. فامیل من و شما هر روز به یه بهانه ای یا نه
ی کیسه زر ملّانصرالدین را ربود‌، وی شکایت نزد قاضی برد
تا خواست ماجرا را شرح دهد! مردی وارد شد و نزد قاضی نشست
ملّا متعجب شد و هیچ نگفت و از محضر قاضی بیرون امد؛
روز بعد مردم دیدند که ملّا فریاد میزند که آی مردم کیسه ام . کیسه ام را یافتم ،
ادامه مطلب
 انتخاب ملانصرالدين به عنوان شهردار برتربرابر خبر رومه وقایع اتفاقیه شهر آق قلعه،ملانصرالدين به عنوان شهردار برتر برای اهالی معرفی شد.طبق این خبر همه ی ساکنین شهر آق قلعه به ملا و زنش شادباش و تبریک می گفتند.شب این روز مهم و میمون برای نصرالدین،زن ملا ازاو پرسید: مرد من در عجب ام که شما چطور از بین اینهمه شهرداران شهرهای مختلف به عنوان شهردار برتر انتخاب شدی.ملا گفت:زن چطور مگه.زن گفت:واقعیت اینه که دیروز تو مراسم روضه خونی همسایه رفت
ماجرای فرزند خواندگی ملانصرالدينهمه ی خوانندگان عزیز و دوست داشتنی میدانند که ملانصرالدين از دار دنیا فقط زن و حیوان دوگوشش را داشت و به آنها عشق می ورزید و همواره می گفت: من به غیر ازآنها کسی را ندارم.نصرالدین بالاخره برابر اصرار زن،همکاران محل کار(شهرداری)وهمسایگان خود ازیتیم خانه آق شهر،پسر بیست ساله ای را به فرزند خواندگی قبول کرد.بعد از دوسال از پذیرش فرزند خواندگی،ملانصرالدين توسط معتمدین و شورای شهر به عنوان شهردارآق شهرمعرفی و ا
وقتی حالم خوبه بیشترازهرچیزی دلم میخواد بنویسم.
غمگینم ، بازم دلم هوای نوشتن داره.
اتفاق جالبی برام میفته میخوام ازش بنویسم.
دلم غرزدن و نق زدن میخواد ، کجا بهتر از وبم؟؟ غرهامو مینویسم
ذوق مرگم دلم میخواد ذوقمو بانوشتن خرج کنم.
بی حوصله ام ، نوشتن چاره دردمه.
به قول میرزامهدی صاحب یک فقره وب " یک مشت حرف های خب که چی گونه" نوشتن دروبلاگ تمرین نویسندگیست!
پس چی؟ بنویسیم!  
کجا؟ در وبلاگ!
کی؟ هروقت شد!!
+ به جان ملانصرالدين ننوشتن و ماهی یک پست گ
ریشه تاریخی ضرب المثل اگر بشود ، چه شودمجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود  کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود :ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار می‌رود که گاه خودشان می‌دانند کاری که در حال انجام آن هستند بی‌فایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند. داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه می شود :ملا نصرالدین، تا بحال دریا را ندیده بود روزی گذرش به کنار دریا افتاد. با خود گف
 منت نهادن بر خدا
یکی خری گم کرده بود. سه روز روزه داشت به نیّت آن که خر خود را بیابد.
بعد از سه روز، خر را مرده یافت. رنجید و از سر رنجش روی به آسمان کرد و گفت که: «اگر عوض این سه روز که داشتم شش روز از رمضان نخورم پس من مرد نباشم! از من صرفه خواهی بردن؟»
(فیه ما فیه: مولانای جان)
این حکایت بیان حال کسانی است که طاعات و عبادات را چون کالایی برای فروش و رفع حوایج خویش به حق عرضه می کنند و بدان بر خدا منت می نهند و بر خلق فخر می فروشند و حال آنکه خداوند ب
داستان خویشاوند الاغروزی ملا الاغش را که خطایی کرده بود می زد,شخصی که از آنجا عبور می کرد اعتراض نمود و گفت: ای مرد چرا حیوان زبان بسته را می زنی؟ملا گفت: ببخشید نمی دانستم که از خویشاوندان شماست اگر می دانستم به او اسائه ادب نمی کردم؟!داستان دم خروسیک روز شخصی خروس ملا را ید و در کیسه اش گذاشت,ملا که را دیده بود او را تعقیب نمود و به او گفت:خروسم را بده! گفت: من خروس ترا ندیده ام,ملا دفعتا دم خروس را دید که از کیسه بیرون زده بود به همین
روزی ملا نصرالدین در خزینه حمام به خواندن پرداخت. آواز خود را بسیار نیکو و شیرین یافت. پس به نزد حاکم رفت و به او گفت هر آینه مهمان گرانقدری داشتی مرا خبر کن تا از آواز ملکوتی خود وی را مستفیض گردانم.
بعد از مدتی چند نفر مهمان حاکم شدند و حاکم خواست تا بساط سرور آنان را مهیا کند پس یاد ملا افتاد و به نوکرانش دستور داد تا وی را حاضر کنند.
ملا که آمد به وی گفت: بخوان.
ملا گفت: فرمان بده تا خزینه ای بیاورند.
حاکم گفت مردک چطور اینجا خزینه مهیا کنم؟ پس
ایده سوت زنی ملانصرالدينباتوجه به گسترش فساد بویژه فساد مالی درآق شهر زادگاه ملانصرالدين کدخدا و رییس عدلیه شهر تلاش میکردند با این پدیده شوم مبارزه کنند. ولی هر فکری کردند راهکار موثر و تاثیرگذاری پیدا نکردند.روزی کدخدا ملانصرالدين را به دفتر کارخود احضار و به اوگفت:ملا درجریان هستی که فساد در شهربیداد می کند و کار بجای رسیده که اهالی شهر فکرمی کنند من هم  از خزانه پول برداشته و خریدهای خانه خود را با آن انجام میدهم.بنظر تو چه کارکنی
 
میگن یه روز ملانصرالدين برای خرید نون به نونوایی رفت؛ تا دید صف نونوایی شلوغه گفت ای مردم چه ایستاده‌اید که در کوچه بالایی دارن آش میدن! مردم هم باور کرده و همه برای گرفتن آش، صف نونوایی رو رها کردن؛ ملا هم وقتی باور مردم رو دید خودشم باورش شد و پیش خودش گفت که نکنه واقعا دارن آش میدن و خودشم رفت سراغ آش خیالی!!! #توهم_متقابلمتاسفانه آقای #غفار_عباسی در مریدپروری سنگ تمام گذاشته و با دروغ‌های خود، چنان آنها را متوهم بار آورده که حتی به قطرات
ملانصرالدين و مفسد اقتصادیروزی ملانصرالدين به همراه زنش جهت خرید به بازار آق شهر رفته بود.هنگام بازگشت به خانه درنزدیکی میدان بزرگ شهر،ملا دید جمعیت زیادی دور میدان جمع شده اند.نصرالدین و زنش به زور و ازلابه لای مردم خودشان را به صف اول رساندند و دیدند که رئیس عدلیه شهر درحال خواندن متنی درخصوص پسر یکی از والیان شهر می باشد.رئیس عدلیه می گفت:این آقا یک مفسد اقتصادی است.زن ملا پرسید: مرد مفسد اقتصادی یعنی چه.نصرالدین درجواب گفت:یعنی کسی که پ
ساختن ورواج دادن بعضی ضرب المثل ها بدون شک کاردشمنان مکتب اسلام وتشیع است.
ساختن فرد افسانه ای به نام ملانصرالدين وسخیف ترین کارها رابه اونسبت دادن درواقع نوک تیز پیکان خشم دشمنان به طرف ت وملاها یی است که یک عمررواج دهنده کلام گهربارقرآن واهل البیت  علیهم السلام بوده اندهمان بزرگوارانی که درواقع مردان علم درمیدان عمل بوده وهستند
بعضی نادانسته تکرارمی کنند علی مانده وحوضش - حوض کوثررابه تمسخرگرفتن است وحال آنکه قطعا بهشتیان درقی
گفتمان توسعه یا ادبیات شعارمحور؟از دراویش خیابان پاسداران تهرانتا اولین ارز دیجیتال اسلامیدر مای و مقبرهملانصرالدين در ترکیه  دو سوال محوری در جوامع توسعه محور در مواجهه با پدیده ها وجود دارد: این پدیده چه نسبتی با توسعه دارد؟ و چگونه می توان از این پدیده در جهت توسعه کشور استفاده کرد؟عصر ایران ؛ جعفر محمدی - درست در روزی که در تهران، دعوای طریقت و شریعت بود و عده ای در خیابان پاسداران به عنوان "درویش و راهیان طریقت علوی" با پلیس و نیروه
رسولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله :
إنَّ دینَ اللّه ِ عز و جل لَن یَنصُرَهُ إلّا مَن حاطَهُ مِن جَمیعِ جَوانِبِهِ -الفردوس : 1/ 234/ 897-
رسول اللّه صلى الله علیه و آله :
هرگز دین خداوند عز و جل را نصرت و یاری نمی رساند مگر کسی که به تمام جوانب آن احاطه کامل داشته باشد .
بدترین ضربه ها رو کسانی به دین میزنن که یه گوشه دین رو گرفته و گوشه دیگه ش رو رها میکنن
آیات بهشتی رو میچسبن و جهنمیشو پس میزنن
جهنمیشو میگیرند و بهشتیشو کنار میذارن
با اون که دین یه مجم
از خودبیگانگی فكری چشم داری تو به چشم خود نگر  منگر از چشم سفیهی بی خبر گوش داری تو به گوش خود شنو گوش گولان[1] را چرا باشی گرو پی ز تقلیدی نظر را پیشه کن  هم برای عقل خود اندیشه کن روشنفكری تنها کفشی را که داشت، برای تعمیر نزد پینه دوز روستا برد. از آنجا که پینه دوز درصدد تعطیل دکانش بود به او گفت: فردا برای تحویل کفش هایت بیا. روشنفكر باناراحتی گفت: اما من کفش دیگری ندارم که تا فردا بپوشم. پینه دوز شانه بالا انداخت وگفت: به من ربطی ندارد،
دکتر حسین محی الدین الهی قمشه ای در ۱۴ دی ماه ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی،‏ متوسطه و دانشگاهی را به ترتیب در دبستان دانش، دبیرستان مروی و دانشکده الهیات و معارف اسلامی دانشگاه تهران به پایان برد و نیز تحصیلات حوزوی و سنتی را نزد پدر،‏ استاد فقید مهدی الهی قمشه ای و استادان دیگر دنبال کرد. سپس به کار تدریس در دانشگاه تهران و سایر مراکز آموزش عالی در داخل و بعدها خارج کشور پرداخت و در کنار آن به تالیف و ترجمه در زمینه عرفان و اد
صبح بیدار شدم که قبل ناشتا برم ی ازمایش بدم بخاطر مصرف قرصای راکوتانم کبی تو دلم دعا کردم مثل همیشه مشکلی نباشه که بتونم درمانو سریع پیش ببرم چون واقعا نتیجه ش عالی و پوست عاری از جوشه:) 
+لطفا فقط با تجویز متخصص مصرف شود:)
برگشنتی اماده شدم که برم دانشگاه حسابی خودمو پوشوندم و رژ لبم زدم و رفتم سوار ماشین بشم کفشام واکس زده جلو پام بود بابا واکس زده بود*_* توی ماشین ضد افتابمو زدم:/ من همیشه دقیقه نودی م:|
بعد از استاد سر کلاس رسیدم خداروشکر او
 
قصه ها و مثل ها
سومین بخش کتاب #ازقصه_تامثل ، « قصه ها و مثل ها » نام دارد. این بخش که بیشترین حجم کتاب را شامل می شود، دربردارنده ی آن دسته ازضرب المثل های #امثال_و_حکم دهخداست که در ذیل هر مثل، قصه ی کوتاه مربوط به پیدایش آن آمده است.#قصه ها و مثل های بخش مذکور از تنوع موضوعی قابل ملاحظه ای برخوردارند. مضامین #اخلاقی ، #اجتماعی ، #طنز و #تاریخی عمده ترین موضوعات قصه مثل های بخش سوم از کتاب حاضر است که هریک به نوعی در زیر پوسته ی طنز و سرگرم کننده
توتلگرام با همسرم دوس شدم الان عاشقم شده!!چیکارکنم به نظرتون؟ میترسم بهش بگم منم ،اون شکست عشقی بخوره ؟من شکست گردن.! ********************************************************************************************مورد داشتیمپسره با دختره تو خیابون بودهبابای دختره دیدشون گفتهدخترم ! چرا دوستت حجابشو رعایت نمیکنه !مگه نگفتم با اینجور دخترا نگرد ؟**************************************************************************************************عجب رسمیه ، رسم زمونهخونه‌ مون عیدا ، پر از مهمونهمی‌ رن مهمونا ، از اونا فقطزباله م
همه ما می‌دانیم که طنز خوب است، اما چه طنزی؟ کیومرث صابری فومنی که بیشتر به نام «گل آقا»، او و مجله‌اش را می‌شناختند، 

همه ما می‌دانیم که طنز خوب است، اما چه طنزی؟ کیومرث صابری فومنی که بیشتر به نام «گل آقا»، او و مجله‌اش را می‌شناختند، به همراه رفقای طنزنویسش، در طول انتشار این هفته‌نامه بارها نشان دادند که طنز خوب چیست و مردم نیز به خوبی آن را می‌شناسند. این مجله طنز، دهه شصتی‌ بود و اولین هفته‌نامه طنز پس از انقلاب به شمار می‌آمد. ه
«رفتاری انسانی است که به وسیلهٔ مغز برای تنظیم احساسات تولید می‌شود، و بدین وسیله انسان‌ها را در روابط اجتماعی کمک می‌کند» این جملات سعی در تعریف یکی از آشناترین و غریب‌ترین افعال آدمی دارد؛ خنده. فعلی که گاه از سر خوشحالی،‌گاه همراه با تلخی و گاه به دنبال رهایی از ملال و روزمرگی از آدمی و در ارتباط او با دنیای بیرون از خویش،سر‌می‌زند. طنز، شوخی و ‌لطیفه در انواع مکتوب، گفتاری و تصویری همواره برای مخاطبان خود خنده را به همراه دارند، ام
در مقاله قبلی، به دسته بندی رایج درباره طرح های فرش ایرانی پرداختیم. بدون تردید ریشه یابی و بررسی دلایل تولد و گسترش و حتی تغییرات طرحهای فرش ایران ، چه از نظر فرم بندی و چه از نظر ریز نقشها و نگاره ها بهترین راه برای طبقه بندی و همچنین نام گذاری تمامی طرح های فرش است .در این راستا تاکنون مطالعات معدودی توسط کارشناسان مختلف اعم از ایرانی و غیر ایرانی انجام یافته ، اما به دلایلی برخی از این مطالعات از نتایج قابل قبولی برخوردار نبوده اند . عمده
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین جستجو ها

gol دیوانه چو دیوانه ببیند...؟ کهکشانِ شِکَری Ana شفا مارکت پادگان سید عبدالحمید انشائی نزاجا 02 خدمات شبکه آشنایی و معرفی انواع نماهای ساختمانی تفریحی سنتر .:: یـــازْدَهُ یـــازْدَهْ دَقِـیــقِهْ ::.